موضوع: "نجوای عارفانه"

روزی بی‌حساب

 


امنیت اقتصادی در دستگاه دینی، بیان یک واقعیت است به نام رزق‌وروزی‌‌هایی که تو روی آن حساب نکردی، اما راه جذب این رزق‌وروزی‌‌ها را باید به روی خودمان باز کنیم.

واقعیتی داریم به نام «برکت» که در دستگاه مادی‌گرای غرب اصلاً پیدا نمی‌‌شود. برای خودشان یک ژست عقلانی می‌‌گیرند، که بله ما باید همۀ جوانب کار را خودمان به دست بگیریم و عقلانی نیست به این موضوعات بپردازیم.

درحالی‌‌‌که عقلانیت به ما می‌‌گوید: نباید این واقعیت‌‌های بزرگ‌تر را ندیده بگیریم.

 

کتاب رزقی نو ، مجلس اول: رازق کیست؟

 

 

 

مناجات


 خدايا اين بنده ی تو همچون كودك نوپايی است كه همواره دست در دست تو دارد و اگر رهايش كنی می افتد يا گم ميشود شيطان مدام در كمين من است و می خواهد با لذتهای دنيايی مرا از تو دور كند و مرا غفلت از تو گرفتار آيد.

من چه كنم خيلی ناتوانم و می ترسم، ترس از اينكه تو را نداشته باشم ترس از اينكه عمری بگذرد و من دير به خود آيم آنگاه كه ديگر پشيمانی سودی ندارد.

غرض از بصیر و سمیع و علیم گفتن خدا

 

غرض ازبصیر و سمیع و علیم گفتن خدا

مولانا در دفتر چهارم بخش 9 این گونه بیان میکند .

یعنی به سه چرا جواب اخلاقی میدهد.و به اخلاقیات وصل می کند که در واقع این نکته را متذکر می شود که

توحید و خداشناسی[صرفا فلسفی و کلامی و عقلی] جدا از اخلاقیات اصلا معنا و مفهوم ندارد.

هرگز پذیرفته نیست کسی که دم از خدا و دین بزند

اما …..

خیانت بکند ،

 بدقول باشد، ِ

تهمت بزند ،

دروغ بگوید ،

مردم را فریب دهد ،

مال مردم را بخورد و امثال اینها.

چرا خداوند خویش را به بصیر یعنی (بینا) وصل کرده است؟

به خاطر این است که ما بندگان همیشه یادمان باشد که چشم بیدار و آگاه که هرگز چرت و خواب بر این چشم عارض نمی شود ،

مراقب و مواظب حرکات و رفتارها و سکنات ما هست.

از پی آن گفت حق خود را سمیع

تا ببندی لب ز گفتار شنیع

و چرا خداوند خودش را به سمیع (شنوا) وصل کرده است؟

به خاطر این است که ما بندگان همیشه یادمان باشد که هر سخنی بگوئیم او می شنود و این باعث می شود

که ما در مقابل خداوند و در حضور اوسخن ناهموار و ناحق و لغو و عبث و بیهوده بر زبانمان جاری نشود.

و گفتار ما با یکدیگر ، عاری از یاوه و بیهودگی باشد.و تکذیب یکدیگر را

نشنویم و از سخنان بيهوده مردم در آزار باشیم.

از پی آن گفت حق خود را علیم

تا نیندیشی فسادی تو زبیم

و چرا خداوند خودش را به علیم(همیشه دانا) توصیف کردده است؟

به خاطر این است که ما بندگان همیشه یادمان باشد که در ضمیرمان ،در دهلیزهای هزارتوی ضمیرمان هم اگر نیتی ایجاد شود ،

این نیت اگر چه ز علم دیگران پوشیده است اما خداوند از ان نیت آگاه است

و همه این ها باعث می شود که ما پرورش معنوی و اخلاقی پیدا کنیم.

 

                                                                                                                                                      مثنوی مولانا

 

گفتگو ی شبانه با حضرت دوست

 

خدای جانــــــم ……

می دانے ……

گاهی می شود که با خودم هم غریبه می شوم

تابلویی می زنم سر در قلبم که شکستنے ست لطفا دست نزنید!

گاهی دوست دارم در پیله تنهاییم بمانم و کسے سراغم را نگیرد،

اما در این دلگیری ها باز هم تو را می خواهم بیشتر از همیشه…

دوست دارم بیایی دستانم را بگیری و بیشتر از همیشه هوایم را داشته باشی …

اگر بد قلقی می کنم و بهانه می گیرم یعنی تو را می خواهم

خدای عزیزم بودنت را از من مگیر

من دوست داشتن هایت را میفمهم …

 

دلم می لرزد خدا....

 

فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است …

دلم می لرزد خدا….

از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است…

از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم..

از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند…نه حاصل عنایت هايت!!!

خدا ….. دلم، تو را برای همیشه می خواهد…

آغوش گرم و بی همتای تو را … که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام…

من …. از دنیای بدون تو … می ترسم …

از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند…

از روزهای سپيدی …. که بدون هم نفسی با تو و… تاریک ترین لحظه های عمر من هستند …

قلبم … بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است..

و دستانم … لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند …

چه کنم…؟

بی سحرهای روشن …؟

بی زمزمه های ابوحمزه …؟

بی اشکهای افتتاح …. ؟

من بی تو…از پر کاهی سبک ترم…که به اشاره ای، اسیر دست شیطان
می شود…

بمان ….همین جا …. در لابلای تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است…

بمان…..

من …. بی تو…. فقیرترين انسان عالم ،،،،  خدا

1 3 4
از دل تا قلم>نجوای عارفانه

جستجو