موضوع: "نهج البلاغه"

بزرگترین گناه کبیره از منظر امام على عليه السلام

گناهان کبیره

بزرگترین گناه کبیره از منظر امام على عليه السلام :

غافل بودن از عذاب خدا،

مأيوس شدن از گشايش خدا،

و نوميدى از رحمت خدا

ميزان الحكمه ج4 ص 280 ح6820

هن ناقصات العقول ......

 

 «سؤالی که ممکن است میانه‌ی ما و خانم‌ها را به هم بزند!»

 در سال اول دفاع مقدس، آیت ‌الله خامنه‌ای که نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع و رئیس این کمیسیون در مجلس شورای اسلامی

بودند،

در طول هفته به جبهه‌های جنگ میرفتند و جمعه ها نیز در کسوت امام جمعه پایتخت، به تهران بازمیگشتند و اقامه نماز میکردند و گزارش

دفاع رابه مردم میدادند.

 در آن ایام، ایشان برخی از روزهای هفته نیز برای سخنرانی و پاسخگویی به شبهات سیاسی و دینی مردم به مساجد میرفتند و برای تبیین

وضعیت بحرانی آن روزهای انقلاب به سوالات مردم پاسخ میدادند.

 یکی از آن روزها، ششم تیرماه ٦٠ بود؛ مسجد ابوذر از جنوبی ترین نقاط تهران و اولین و آخرین سوالی که در این جلسه مطرح شد درباره

نقش اجتماعی زن بود:

 «آیا زن میتواند قاضی و مجتهد بشود؟ اگر نه، چرا؟ و طبق حدیث «زن ناقص‌العقل است»، آیا با آزادی زن منافات ندارد؟»

 شاید برای زنان امروز جامعه قابل توجه باشد که رهبر انقلاب در حالی ترور شدند که مشغول دفاع از نقش و هویت زن بودند. از این رو

بخش ریحانه KHAMENEI.IR بخش‌هایی از پاسخ آیت‌الله خامنه‌ای لحظاتی پیش از ترور را منتشر میکند:

 سؤال اوّل یک سؤال فقهی اجتماعی است. البته سؤالی هم هست که ممکن است میانه‌ی ما و خانم‌ها را به هم بزند. آیا زن میتواند قاضی و

مجتهد بشود؟ اگر نه، چرا؟ و طبق حدیث «زن ناقص‌العقل است»، آیا با آزادی زن منافات ندارد؟

 مجتهد یعنی کسی که درس خوانده قدرت استنباط پیدا کرده، این چه مرد، چه زن اشکالی هم ندارد برود بشود، اما مرجع تقلید نمیتواند بشود.

یعنی دیگران از او تقلید نمیتوانند بکنند. هر مردی هم نمیتواند بشود. قاضی چندین شرط دارد. مرجع تقلید چندین شرط دارد. صدی هشتاد نود

مردها هم این شرط‌ها را ندارند، صدی نودوپنج هم ندارند. اما اگر جائی فرض کردیم که کسانی این شرائط را داشته باشند، اما جزو خانم‌ها و

زن‌ها باشند، آن وقت نمیشود. چرا؟

نکته‌ی این حکم الهی این است که قضاوت، یک منصبی است که احتیاج دارد به این که انسان خشک و قاطع باشد. خشک بودن و تحت

تأثیرعواطف قرار نگرفتن، چیزی است که به طور معمول زن‌ها این را ندارند و این نقطه قوت زن است نه نقطه‌ی ضعف زن.

 زن اگر عواطفش جوشان و احساساتش پرخروش نباشد، عیب است. کمال زن در غلبه‌ی عواطف اوست و این به دلیل این است که شغل اوّل

زن  تربیت فرزند است. نمیگوئیم شغل دیگر نداشته باشد، اسلام مانع نیست، اما اوّلین و اساسیترین و پراهمیت‌ترین شغل زن، مادری است.

اگر رئیس جمهور هم بشود، اهمیتش به قدر اهمیت مادری نیست…

اما آنی که گفتند زن ناقص‌العقل است، این نخواستند بگویند که زن خدای نکرده قوه‌ی ادراک ندارد، هرگز. بسیاری از زنان از بسیاری از مردان

سطح شعور و درکشان به مراتب بالاتر است.

نظر امیرالمؤمنین در «هن ناقصات العقول» به طبیعت زن نیست، بلکه به زنی است که تحت تأثیر فرهنگ ستم‌آلود تمام طول تاریخ، ناقص

بار آمده. در زمان امیرالمؤمنین زن در همه‌ی جوامع بشری، نه فقط در میان عرب‌ها، مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند

در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا کند. نه ممکن بود در میدان‌های  دیگر ……

 

زن خانواده وسبک زندگی در نگاه رهبرانقلاب

https://t.me/joinchat/BRcQGTupWraP0rhMEknrrw

 

استغفارشبانه از حضرت علی علیه السلام

 

استغفار

 

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اسْتَقْلَلْتُهُ أَوِ اسْتَکْثَرْتُهُ أَوِ

اسْتَعْظَمْتُهُ أَوِ اسْتَصْغَرْتُهُ أَوْ وَرَّطَنِی جَهْلِی فِیهِ

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.


بار خدایا ……

از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که آن را کم شمردم یا زیاد، زیاد شمردم یا کوچک، یا این که نادانیم مرا در ورطه ی آن فروبرد ….

پس بر محمد و آل محمد درود فرست ……

و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

 

 

 

استغفارشبانه از حضرت علی علیه السلام


استغفار

 

 اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ دَخَلْتُ فِیهِ بِحُسْنِ ظَنِّی بِکَ أَنْ لَا تُعَذِّبَنِی عَلَیْهِ

وَ رَجَوْتُکَ لِمَغْفِرَتِهِ فَأَقْدَمْتُ عَلَیْهِ وَ قَدْ عَوَّلْتُ نَفْسِی عَلَى مَعْرِفَتِی بِکَرَمِکَ

أَنْ لَا تَفْضَحَنِی بَعْدَ أَنْ سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بارخدایا !

از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که وارد آن شدم به واسطه ی حسن ظنّ به تو که مرا بر آن عذاب نمیکنی

و امیدوار بودم که آن را می آمرزی،

پس به آن اقدام کردم، در حالی که اتّکای من بر کَرَمی بود که از تو می شناختم، که دیگر پس از آن که آن را بر من پوشاندی رسوایم نمیکنی؛

پس بر محمد و آل محمد درود فرست

و این گونه گناهان را بر من بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

 

فاطمه(س) در نهج البلاغه

 

اشعار جانسوز امام علی(ع) در فراق محبوب نشان از آن دارد که حضرت فاطمه(س) همواره مایه افتخار و مباهات على(ع) بود.

در نامه اى در جواب معاویه با اشاره به جایگاه بی همتای صدیقه طاهره می نویسد: لَمْ یَمْنَعْنا قَدیمُ عِزِّنا، وَ لا عادِىُّ طَوْلِنا عَلى قَوْمِکَ اَنْ خَلَطْناکُمْ بِاَنْفُسِنا، فَنَکَحْنا وَ اَنْکَحْنا فِعْلَ الاَْکْفاءِ، وَ لَسْتُمْ هُناکَ. وَ اَنّى یَکُونُ ذلِکَ کَذلِکَ وَ مِنَّا النَّبِىُّ وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ، وَ مِنّا اَسَدُ اللّهِ وَ مِنْکُمْ اَسَدُ الاَْحْلافِ، وَ مِنّا سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ وَ مِنْکُمْ صِبْیَهُ النّارِ، وَ مِنّا خَیْرُ نِساءِ الْعالَمینَ وَ مِنْکُمْ حَمّالَهُ الْحَطَـبِ ، فى کَثیـر مِمّا لَنا وَ عَلَیْکُـمْ . (نهج البلاغه، نامه ۲۸)

عزت دیرین و بزرگى پیشین ما بر شما مانع از اختلاط و آمیختگى ما با شما نشد، همانند اقوامِ همسان از شما همسر گرفته و به شما همسر دادیم، در صورتى که شما به این مقام و منزلت نبودید. چگونه مقامى همچون مقام ما را داشته باشید در حالى که پیامبر از ما و ابوجهل دروغزن از شما، اسداللّه از ما و اسد سوگندهاى جاهلى (یکى از مشرکان بدنام) از شما، دو سید جوانان اهل بهشت از ما و کودکان آتش از شما، بهترین زنان جهان از ما و حمّاله الحَطَب از شماست و بسیارى دیگر از این مقوله که بهترینش از ما و بدترینش از شماست.

علی(ع) به عنوان مفاخر خود در خطبه اش در کوفه پس از مراجعت از نهروان مى گوید: «و انا زوج البتول سیده نساء العالمین فاطمه التقیه النقیه الزکیه المبره المهدیه، حبیبه حبیب الله و خیر بناته و سلالته و ریحانه رسول الله» (امالى صدوق، ص ۷۷)

پسران فاطمه، وصی علی(ع)

این وصیتی است که بنده خدا علی بن ابیطالب امیرالمومنین درباره دارایی خود بدان فرمان می دهد، به جهت خشنودی خداوند تا او را به بهشت برد و در سرای امن خود فرود آورد….حسن بن علی به این وصیت اقدام و برای خود از این دارایی آن گونه که شایسته است هزینه می کند و به نحوی که سزاوار است از آن انفاق می کند. اگر برای حسن حادثه ای پیش آید و حسین زنده باشد، او کار را بر عهده خواهد گرفت و همان نقش وی را ایفا می کند.

سهم دو پسر فاطمه از اموال علی همانند دیگر فرزندان علی است و اگر پسران فاطمه را برای این کار تعیین کرده ام محض خشنودی خدا و تقرب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و پاس حرمت و شرافت خویشاوندی با اوست.(نهج البلاغه، نامه ۴۷)

علی(ع) و درد بی پایان در فراق فاطمه

«ای رسول خدا! سلام من و دخترت ـ که اینک در جوار تو فرود آمده و شتابان به تو پیوسته است ـ بر تو باد. ای رسول خدا! از فراق برگزیده‌ تو شکیبایی من کاستی گرفته. در غم فقدانش تاب و توانم نمانده است. اما آن‌چه از‌اند‌وه این فاجعه می‌کاهد، فراق عظیم حضرتت و مصیبت سنگین و کمرشکن تو است که بسی توان‌فرساتر است. آری! این من بودم که سر نازنینت را بر لحد گور نهادم و میان گردن و سینه‌ام جانت را ـ که از کالبد بیرون می‌شد ـ احساس کردم.«همه از آن خداییم و به سوی او باز می‌گردیم».

اینک آن امانت مقدس بازگردانده می‌شود. از این پس‌اند‌وه همیشگی و شبم بی‌تابی و بیداری است تا به هنگامی‌که خداوند مرا نیز سرایی برگزیند که تو را در آن جایگاه باشد. زود باشد که دخترت تو را در جریان اخبار همداستانی امتت در جهت از پای درآوردن وی قرار دهد. با این همه تو نیز با اصرار از او بپرس و چگونگی رفتارشان را با ما از او بجوی که آن همه در زمانی بود که چندان از رحلتت نگذشته بود و یادت از خاطره‌ها نرفته بود. اینک من با شما دو عزیز وداع می‌کنم بی آن‌که از بودن با شما احساس خستگی و دلتنگی کنم. که اگر به خانه باز گردم نه از احساس خستگی است. و اگر بمانم نه از سر بدبینی به آن وعده‌ها است. که خدای صابران را بدان نوید داده است.(نهج البلاغه/ خطبه۲۰۳)

در پایان این نوشتار به چند بیت از سروده های علی(ع) که در فراق زهرای اطهر سروده و پیوسته بر زبان می راند اشاره می کنم:

کنّا کزوجٍ حامهٍ فى ایکهٍ/ مُتمتِّعینِ بصحَّهٍ و شبابٍ

ما مثل یک جفت کبوتر بودیم از یکدیگر نمى توانستیم جدابشویم. دیگر روزگار است آمد میان ما جدایى انداخت. گاهى امام على(ع) شب تاریک مى رفت کنار قبرستان از دور مى ایستاد با زهراى محبوبش سخن مى گفت، سلام می گفت، سلام مى کرد، بعد خودش گله مى کرد و بعد گله خودش را از زبان زهرا جواب مى داد:

ما لى وقفت على القبور مسلِّما/ قبر الحبیبِ ولم یردَّ جوابى

چرا من ایستاده ام به قبر حبیبم سلام مى کنم و او به من جواب نمى دهد؟
حبیبُ مالک لا تردُّ جوابَنا اى دوست! چرا جواب ما را نمى دهى؟
انسَیتَ بعدى خُلَّهَ الاحبابِ؟ آیا چون از پیش ما رفتى دوستى را فراموش کردى ؟ دیگر ما در دل تو جایى نداریم؟
بعد خودش جواب مى دهد: قال الحبیبُ و کیف لى بجوابِکُم و ان رهینُ جنادلٍ و ترابٍ، دوست به من پاسخ گفت : این چه انتظارى است که که از من دارى ؟ مگر نمى دانى که من در زیر خروارها خاک محبوس هستم؟

نویسنده: دکتر فرزاد جهان بین، استاد دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) قزوین

 
 

1 2
از دل تا قلم>نهج البلاغه

جستجو