مهمترین عضو بدن
دوشنبه 95/10/06
مادرم همیشه از من میپرسید: «مهمترین عضو بدنت چیست؟»
طی سالهای متمادی، با توجه به دیدگاه و شناختی که از دنیای پیرامونم کسب میکردم، پاسخی را حدس میزدم و با خودم فکر میکردم که باید پاسخ صحیح باشد. وقتی کوچکتر بودم، با خودم فکر کردم که صدا و اصوات برای ما انسانها بسیار اهمیت دارند، بنابراین در پاسخ سوال مادرم میگفتم: «مادر، گوشهایم.»
او گفت: «نه، خیلی از مردم ناشنوا هستند. اما تو در این مورد باز هم فکر کن، چون من باز هم از تو سوال خواهم کرد.»
چندین سال سپری شد تا او بار دیگر سوالش را تکرار کند. من که بارها در این مورد فکر کرده بودم، به نظر خودم، پاسخ صحیح را در ذهن داشتم. برای همین، در پاسخش گفتم: «مادر، قدرت بینایی برای هر انسانی بسیار اهمیت دارد. پس فکر میکنم چشمها مهمترین عضو بدن هستند.»
او نگاهی به من انداخت و گفت: «تو خیلی چیزها یاد گرفتهای، اما پاسخ صحیح این نیست، چرا که خیلی از آدمها نابینا هستند.»
من که مات و مبهوت مانده بودم، برای یافتن پاسخ صحیح به تکاپو افتادم. چند سال دیگر هم سپری شد. مادرم بارها و بارها این سوال را تکرار کرد و هر بار پس از شنیدن جوابم میگفت: «نه، این نیست. اما تو با گذشت هر سال عاقل تر میشوی، پسرم.»
سال قبل پدر بزرگم از دنیا رفت. همه غمگین و دلشکسته شدند. همه در غم از دست رفتنش گریستند، حتی پدرم گریه میکرد. من آن روز به خصوص را به یاد میآورم که برای دومین بار در زندگیام، گریه پدرم را دیدم. وقتی نوبت آخرین وداع با پدر بزرگ رسید، مادرم نگاهی به من انداخت و پرسید: «عزیزم، آیا تا به حال دریافتهای که مهمترین عضو بدن چیست؟»
از طرح سوالی، آن هم در چنان لحظاتی، بهت زده شدم. همیشه با خودم فکر میکردم که این، یک بازی بین ما است. او سردرگمی را در چهرهام تشخیص داد و گفت: «این سوال خیلی مهم است. پاسخ آن به تو نشان میدهد که آیا یک زندگی واقعی داشتهای یا نه. برای هر عضوی که قبلاً در پاسخ من گفتی، جواب دادم که غلط است و برایشان یک نمونه هم به عنوان دلیل آوردم. اما امروز، روزی است که لازم است این درس زندگی را بیاموزی.»
او نگاهی به من انداخت که تنها از عهده یک مادر بر میآید. من نیز به چشمان پر از اشکش چشم دوخته بودم. او گفت: «عزیزم، مهمترین عضو بدنت، شانههایت هستند.»
پرسیدم: «به خاطر اینکه سرم را نگه میدارند؟»
جواب داد: «نه، از این جهت که تو میتوانی سر یک دوست یا یک عزیز را، در حالی که او گریه میکند، روی آن نگه داری. عزیزم، گاهی اوقات در زندگی همه ما انسانها، لحظاتی فرا میرسد که به شانهای برای گریستن نیاز پیدا میکنیم. من دعا میکنم که تو به حد کافی عشق و دوستانی داشته باشی، که در وقت لازم، سرت را روی شانههایشان بگذاری و گریه کنی.»
از آن به بعد، دانستم که مهمترین عضو بدن انسان، یک عضو خودخواه نیست. بلکه عضو دلسوزی برای خالی شدن دردهای دیگران بر روی خودش است.
آدم برفی
دوشنبه 95/10/06
هفت سالم بود
صبح زود وقتی از خواب بیدار شدم تا به مدرسه بروم دیدم زمین مثل عروس ها پیرهن سفید پوشیده
برف آمده بود…
چه خبر خوبی، برف آمده بود و مدرسه ها تعطیل شده بود
قرار بود برای اولین بار آدم برفی درست کنم… یک آدم برفی فقط و فقط برای خودم
لباس گرم پوشیدم و دستکش هایم را دست کردم و به کوچه رفتم …
خیلی سرد بود … خیلی…
اما من آدم برفی می خواستم
شروع کردم به جمع کردن برف ها… دست هایم یخ زده بود ولی من آدم برفی می خواستم
بدتر از سرما حرف های عابرانی بود که تا من را می دیدند می گفتند سرد است برو به خانه، سرما می خوری…با یک آفتاب زود آب می شود
” اصلا شاید کسی دلش بخواهد سرما بخورد ” این را می گفتم و دست هایم را هاااا می کردم تا کمی گرم شوند
تمام شد… زیباترین آدم برفی دنیا را من با دست های یخ زده ساختم
هویج و دکمه و… از خانه برداشتم و کاملش کردم… نزدیک ظهر شد دستکش و شال و کلاهم را به آدم برفی دادم و رفتم خانه تا کمی گرم شوم
چشم هایم داد می زد که سرما خورده ام اما چه اهمیتی داشت … من آدم برفی داشتم یک آدم برفی برای خودم
از خستگی و اثرات قرص سرما خوردگی کنار بخاری خوابم برد
بیدار که شدم دیدم انگار چند فصل خوابیده ام… آفتاب شده بود…
بدجور آفتاب شده بود
خودم را به کوچه رساندم دیدم یادگاری هایم را گذاشته و رفته
حرف عابران در گوشم مثل یک نوار ضبط شده مدام تکرار می شد
سرد است برو به خانه، سرما می خوری… با یک آفتاب زود آب می شود
بعد از آن دیگر آدم برفی درست نکردم …
این روزها وقتی چشم هایم را می بندم تعداد زیادی آدم برفی جلوی چشم هایم می آیند که هیچ کدام از برف ساخته نشده اند ولی مرامشان همان مرام آدم برفی ست … با اولین آفتاب آب می شوند و می روند توی زمین… یادگاری هایشان می ماند و حرف عابران .
حقوق بشر غرب؛ دنبال تقویت خودخواهیهاست، نه تأمین حقوق انسانها!
دوشنبه 95/10/06
دنبال حقّ «خود» بودن یک چیز است، طرفدار حق و عدالت بودن چیز دیگری است
خیلیها که دم از حق و عدالت میزنند، در واقع دنبال حق «خود»شان هستند، نه اینکه دلشان برای حق و عدالت سوخته باشد
در غرب وقتی دم از حقوق بشر زده میشود، غرض و نتیجه، تقویت خودخواهیهای انسانها است نه تأمین حقوق انسانها!
وقتی خودخواهیها در یک جامعه تقویت شود و هر کس به فکر خودش باشد، مستکبران راحتتر میتوانند آن جامعه را غارت کنند و حق مردمش را بخورند. اما اگر به جای اینکه فرهنگ حق خود ترویج شود، فرهنگ دفاع از حق و عدالت - حتی اگر حق به نفع من نباشد یا برای من نفعی نداشته باشد- رواج یابد، جامعه قوی میشود و ظالمان قدرت خوردن حق مردم را نخواهند داشت و در نتیجه مردم به حق خودشان هم بیشتر میرسند. ولی دشمنان بشریت و عدهای سادهاندیش، با مطرح کردن حقوق بشر، فرهنگ حق خود طلبی و «فرهنگ مشغول شدن هر کس به خود» را نهادینه میکنند.
اساساً دنبال حقّ «خود» بودن یک چیز است، طرفدار حق و عدالت بودن چیز دیگری است.
خیلیها که دم از حق و عدالت میزنند، در واقع دنبال حق «خود»شان هستند، نه اینکه دلشان برای حق و عدالت سوخته باشد. آنها تا جایی از حق و عدالت صحبت میکنند و حاضرند برایش مایه بگذارند، که حق و منفعت خودشان در میان باشد.
مثلاً شخصی با کلاهبرداری یا گرانفروشی پولی جمع کرده و خانهای برای خودش ساخته است. بعد یک پادشاه یا یک کلاهبردار زورگوی دیگری آمده و خانۀ او را غصب کرده است. آن شخص اول که دیگر دستش به جایی نمیرسد تا خانهاش را پس بگیرد، حالا حقطلب شده و بگوید: «کِی امام زمان میآید تا حق را به حقدار برساند؟ کِی امام زمان میآید تا حق من را از این آقا بگیرد؟» امام زمان برای این جور حقطلبیها نمیآید.
باید به چنین حقطلبی گفت: «تو که خودت مدام به اطرافیان و جامعهات ظلم میکنی؛ و هر ظلمی را به این دلیل که ظاهراً به نفع دنیای خودت هست، میپذیری و پذیرفتهای، حالا تا ظلمی علیه خودت صورت گرفته، حقطلب شدهای؟ این «حقطلبی» نیست، «حقّخودطلبی» است.»
حقوق بشر غرب دنبال تقویت خودخواهیها، نه تأمین حقوق. اینگونه حقطلبی هم به درد نمیخورد. همچنان که در غرب وقتی دم از حقوق بشر زده میشود، غرض و نتیجه، تقویت خودخواهیهای انسانها است نه تأمین حقوق انسانها.
حضرت امام(ره) در فرمایشی به خوبی به تفاوت حقطلبی و حقخودطلبی اشاره میفرمایند: «باید اشخاصی كه میخواهند صحبت كنند ببینند كه آیا حق را میخواهند برای حق؟ بزرگتر چیزی كه انسان اگر آن را داشته باشد كمال بزرگ دارد این است كه حق را برای حق بخواهد. از حق خوشش بیاید برای اینكه حق است. و از باطل متنفر باشد برای اینكه باطل است. اگر حق به دست دشمنش هم اجرا شد، این مالكیت را داشته باشد بر نفس خودش كه آن حق را تعریف كند. و اگر باطل از فرزندش یا دوستانش وجود پیدا كرد، این مالكیت را داشته باشد كه از او تنفر داشته باشد و اظهار تنفر كند. كسانی كه حق را برای حق خواهند اندكاند، بسیار اندك. كسانی كه باطل را برای باطل بودنش بُغض بر آن دارند و تنفر از آن دارند اندكاند، و بسیار اندك. انسان خودش هم نمیتواند بفهمد كه چه كاره است.»
حضرت آیت الله بهجت(ره) نیز در کلامی به تفاوت کسی که منتظر رسیدن به حق و نیاز خود است، و منتظر حقیقی که منتظر برپایی حق است اشاره میفرمایند: «اشخاصی را میخواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!»
کتاب انتظارعامیانه عالمانه عارفانه، اثر علیرضا پناهیان
انسان بودن هزينه سنگينی دارد
دوشنبه 95/10/06
کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف دارند،
احمق نیست،
مناعت طبع دارد.
کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد،
احمق نیست،
منظم و محترم است.
کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم،
احمق نیست،
کریم و جوانمرد است.
کسی که از معایب و کاستی های دیگران، در می گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد،
احمق نیست،
شریف است.
كسي كه در مقابل بي ادبي و بي شخصيتي ديگران با تواضع و محترمانه صحبت مي كند و مانند آنها توهين و بد دهني نمي كند،
احمق نيست،
مودب و باشخصيت است.
کسی که به حرف های پشت سرش زده میشود اهمیت نمی دهد,
بی خبر نیست،
صبور و با گذشت است.
“انسان بودن هزينه سنگينی دارد”
علل سقوط جامعه انسانی
یکشنبه 95/10/05
امام علی علیه السلام
- خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه همانا شما در روزگاري هستيد كه
- گوينده حق اندك
- و زبان از راستگويي عاجز
- و حق طلبان بي ارزشند
- مردم گرفتار گناه
- و به سازشكاري هم داستانند
- جوانشان بداخلاق
- و پيرانشان گناهكار
- و عالمشان دورو
- و نزديكشان سودجويند
- نه خردسالانشان بزرگان را حرمت مي نهند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مي گيرند.
- خطبه 233 نهج البلاغه