
کار تربیتی، منهای درگیری!
شنبه 95/09/13
(آسیب شناسی فعالیتهای تربیتی در جبهه فرهنگی)
یکی از مهمترین ویژگیهای جبهه، این است که “خط درگیری” است. شما اگر در پادگان قدس مشهد، 10 هزار نیرو آموزش بدهید و سازماندهی کنید این جبهه حساب نمیشود، چون در خط درگیری نیست.
از بعضی دوستان در فرهنگسرا پرسیدم شما میخواهید چه نوع نیرویی تربیت کنید. گفتند میخواهیم کودکِ نمازخوان، درسخوان و مؤدب تربیت کنیم. گفتم اینکه مواضع انجمن حجتیه است!
در کار فرهنگی و اجتماعی، اولین کار این است که باید خط درگیری را تشخیص بدهیم. مثلاً در شلمچه جنگ است و یک عده در مشهد و تبریز و جاهای دیگر نشستند و دارند کار تربیتی میکنند، میگویند ما داریم نیرو میسازیم!
خط درگیری امروز ما، تقابل اسلام ناب با اسلام آمریکایی است. هر کس درد جنگ اسلام ناب با اسلام آمریکایی را داشت در جبهه است والا ول معطل است.
مشکل عمده ما این است که داریم روی فصل مشترکمان با ضدانقلابهای مذهبی یا مذهبی های غیر انقلابی کار میکنیم. این یعنی دور شدن از خط درگیری. به همین دلیل است که بسیاری از نیروهای ما، سر بزنگاهها بجای اینکه #بصیرت پیدا کنند ذهنشان شبههناک می شود. چون تا حالا همه اش شباهت دیده است، آن طرف هم مثل این طرف نماز میخواند، زیارت میرود، سینه میزند.
وحید جلیلی، در گفتگو با ماهنامه حلقه وصل، شماره 40

در خیال خود
شنبه 95/09/13
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست !
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟
باز می خندم که: خیلی! گرچه می دانی که نیست …
شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم، توی گلدانی که نیست …
چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو …
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست …
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست …
.
.
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی، کار آسانی که نیست !
بیتا امیری

جمعه كه می آید
شنبه 95/09/13
«السَّلامُ علی الْمهدی الّذی وعَدَاللهُ عزَّوجَلَّ بِهِ الْاُمَم.»
سلام برمهدی(عج)كسی كه خدای عزّوجلّ وعده اش را به امت ها داده است.
جمعه كه می آید قلب هر منتظری تندتر می زند .جمعه روزی است كه به عشق آن وجود نازنین،آفتابش با دعای ندبه طلوع می كند و با دعای سمات به غروب می نشیند.جمعه روزی است كه عزیز زهرا (س)درآن می آید تا ما غم هجر و فراق را با او در میان بگذاریم.
ای یوسف بازار ملائک من مسکین آن مایه ندارم که خریدار تو باشم*
خودمونی اگر بیان کنم این است که آنقدر گناه کردم که مایه و لیاقت دیدار از من گرفته شده…
یا صاحب الزمان …
-كاش دلم نمی شكست و تو را در صحن چشمانم می دیدم !
-كاش مرا آشنای شب های بی قرار نمی كردی !
-كاش نهال انتظار را با آمدنت شكوفه باران می كردی !
ای گل خوشبوی هستی، دل كوچكم دیگر تاب و توان این انتظار را ندارد.
میترسد روزی پایان عمرش فرا رسد و اجل مهلت دیدن مولا را ندهد.
آقا جان بیا و با آمدنت خیال همه ما را راحت کن …
آن روز همه ی پرچم های بر افراشته شده پایین می آید و تنها یك پرچم بر افراشته خواهد ماند و آن پرچم تو است.
مهدی جان بیا كه دلم دراین پاییز غم انگیز دارد خشک می شود .
به راهت خیره می مانم و می دانم كه می آیی

فکر، پشتوانه ذکر!
جمعه 95/09/05
گاهی از خود میپرسیم که چرا دعاها و اذکار ما تاثیری در ما بجا نمیگذارد؟ یکی از دلایل مهم این امر اینست که ما بدون اینکه فکر واندیشه خود را تغییر دهیم از گفتن الفاظ زبانی انتظار معجزه داریم! در حالی که همه اثر ذکر مربوط به توجهی است که در اثر این ذکر در اندیشه ما پیدا میشود و تا آن تفکر و توجه نباشد صرف لفظ تاثیری نخواهد داشت .مثلا وقتی میگوییم الحمدلله توجه خود را باین نکته معطوف کرده ایم که هرچه هست از سوی خداست و من در مقابل او شاکر و قدردان هستم!
بنابراین کسی که زبانش به این ذکر گویاست همه وجودش هم در اثر این توجه آرام میشود! همه اذکار و ادعیه چنین نقشی دارند که فکر و دل ما را متوجه قدرت و علم و لطف و محبت خدا میسازند و در نتیجه وجود ما آرام میشود.وقتی میبینی که کارگردانی فهیم و خبیر همه این امور را مدیریت میکند دلت آرام میشود.پس گفتن این اذکار می بایست بلافاصله در تغییر حالات ما موثرباشد .اینکه خداوند میفرماید استعینوا بالصبر والصلاه بهمین معناست.یعنی بانماز این توجه در وجود شما زنده میشود و آرامش خود را بازمی یابید.در چنین وضعی است که اثر ایمان در زندگی معلوم
میشود.این راه رفتنی است و این تحول درونی هم شدنی است…. .
در آن تردید نکنیم!

خبر آمد خبری در راه است ......
جمعه 95/09/05
شاید این جمعه بیاید شاید
خبر امد خبری در راه است
سر خوش ان دل که از ان آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
دست افشان پای کوبان می رود
بر در سلطان خوبان میروم
میروم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند
میروم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمام خویش را
با همه ی لحن خوش اوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه ز ما دور تر
نغمه تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که هسایه ما میشدی
مایه اسایه ما میشدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم اتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو ارامه جان من است
نامه تو خط امان من است
ای نگهت خواستگه افتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده بر انداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مدد کار ما
کی و کجا وعده دیدار ما
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مکه امدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه عطفی به اوج ایینم
کدام گوشه مشعر کدام کنج منا
به شوق وصل تو به انتظار بنشینم
روا مباد که بر بنده ات نظر نکنی
روا مباد که ارباب جز تو بگزینم
چو روکنی به رهت درد و رنج نشناسیم
ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم
شاعر : مرحوم آغاسی