تمام وجودم عشق به مصطفی


لیلی و مجنون

آن شب قرار بود مصطفی تهران بماند، عصر بود و من در اتاق عمليات نشسته بودم که ناگهان در باز شد و مصطفی وارد شد!
تعجب کرده بودم. مرا نگاه کرد و گفت: “مثل اينکه خوشحال نشدی ديدی من برگشتم؟ من امشب برای شما برگشتم.”

گفتم: “نه، تو هيچ وقت به خاطر من برنگشتی. برای کارت آمدی.”
با همان مهربانی گفت: “… تو می دانی من در همه عمرم از هواپيمای خصوصي استفاده نکردم ولي امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپيمای خصوصی آمدم که اينجا باشم.”

گفتم: “مصطفی من عصر که داشتم کنار کارون قدم می زدم احساس کردم اينقدر دلم پُر است که می خواهم فرياد بزنم. احساس کردم هر چه در اين رودخانه فرياد بزنم ، باز نمی توانم خودم را خالي کنم. آن قدر در وجودم عشق بود که حتی تو اگر می آمدی نمی توانستی مرا تسلی بدهی.”
خنديد و گفت: “تو به عشقِ بزرگتر از من نياز داری و آن عشق خداست. بايد به اين مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هيچ چيز راضی نکند. حالا من با اطمينان خاطر می توانم بروم….".

شهيد مصطفی چمران

نيمه پنهان ماه، ص۴۴

مظلومیت حجاب

 

یک دقیقه سکـــوت

به احترام تمام گوش هایی که

زیر شال و چادر همیشه گرما را تحمل کردند

اما باز طعنه شنیدند …

یک دقیقه سکـــوت

به احترام تمام چشم هایی که در خیابان به

آسفالت ها خیره شدند

اما باز تمسخر دیدند …

یک دقیقه سکـــوت

به احترام لب هایی که در جواب به تحقیرها فقط لبخند شدند …

یک دقیقه سکـــوت

به احترام تمام محجبه هایی که در این هیاهوی زمانه ، فرشته باقی ماندند

پی نوشت:
در دنیا رسم است برای انسان های مظلوم یک دقیقه سکوت میگیرند، پس به سلامتی محجبه هایی که تمام مسئولان در حمایت از آنها سال هاست که سکوت کردند.

کرب و بلا مال خوبها ...

 

 

کربلا 

 ﺑﺎﺷﺪ ﺣﺴﯿﻦ …ﮐﺮﺏ ﻭﺑﻼ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺑﻬﺎ …
ﺑﺪﻫﺎ ﺑﮕﻮ ﮐﻪَ ﻋﻘﺪﻩ ی ﺩﻝ ﺑﺎ که ﻭﺍ کنند …؟

جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است
زائر شدن، پیاده یقینا سعادت است

ویزا، بلیط، کرب و بلا مال خوب هاست
سهم چو من پیامک ((هستم به یادت)) است

یک اربعیـــن غـــزل، به امیــــدِ عنایتـــی …
این بغضِ من اگر چه خودش هم عنایت است

چیزی برای عَرضـــه ندارم مـــرا ببخش
یعنی غزل، نشانه ی عرض ارادت است

ما هیـــچ، ما گنـــاه… فقط جـــانِ مادرت
امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است

باشد حسین (ع) کرب و بلا مال خوب ها
یک مهر تربت از تو برایم کفایت است …

 

 

اربعین و جاماندگان

 

نزدیکِ اربعین، دلِ جا مانده ها گرفت…

یک بینوا برای خودش ربنا گرفت…

هرکس رسید؛ سوال کرد: زائری؟

از این سوال، دلِ پُرخونِ ما گرفت…

آقا مگر “بَدان” به حریمت نمیرسند؟

پس “حُر” که بود که جام بلا گرفت…؟

باشد؛ محل نده… نبرم اربعین حرم…

اما بدان؛ که قلبم از این ماجرا گرفت…

آنقدر گریه میکنم که بگویند عاقبت:

نوکر ز اشکِ خود سفرِ کربلا گرفت…

اما ز راهِ دور؛ سلام حضرت حسین…

بارانِ اشک، از این روضه ها گرفت…

………………

اللهم الرزقنا کربلا …………

​ترازوی قیامت چیست؟


اگر هر ترازویی دو کفه دارد، ترازوی اعمال در قيامت اما، تنها يک کفه دارد، هيچ می ‌دانيد چرا ؟
يکی از واژه‌های پربسامد در قرآن،کليد واژه «ميزان» است. (نه بار). “ميزان” در لغت به وسيله‌ای گفته می‌شود که امکان سنجش را فراهم می آورد. با اينکه کاربرد متعارف اين واژه در بين مردم، بيشتر در مورد کالا و مبادلات مالی است اما مورد سنجش، هميشه کالا نيست بلکه می تواندگفتار باشد يا کردار و يا حتي پندار، نيات .
در اينکه خداوند در روز قيامت اعمال بندگان را با ابزاری خواهد سنجيد شکی نيست امّا آن ابزار چيست؟
برخی از قرآن پژوهان معاصر معتقدند اينکه ماهيّت اين ابزار چگونه است در قرآن کريم و احاديث نبوی چيزی مذکور نيست و مؤمنان مکلّفند به حکم خبر صادق به آن ايمان بياورند.
با اين همه علامه طباطبایی(ره) ميزان را عبارت می‌داند از دين و بر اين باور است که خداوند در آياتی همچون : ” اللَّهُ الَّذِي أَنزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِيزَانَ"(خداوند کسي است که کتاب را به حق نازل کرد و ميزان را…)، از اين جهت دين را ميزان ناميده که عقايد و اعمال انسانها به وسيله آن سنجيده می‌شود و در نتيجه در روز قيامت بر طبق آن سنجش، محاسبه و جزا داده می‌شود.
پس ميزان عبارت است از دين با اصول و فروعش.

همينطور شايد روايت صريحی از نبی مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله وسلم) در چيستی موازين وارد نشده باشد اما در از حضرات ائمه اطهار(عليهم السلام) در ذيل آيات، رواياتی به ما رسيده است که مبين ماهيت ميزان در روز قيامت استو
به عنوان مثال: در ذيل کريمه «وَ نَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ…» (1)
«ما ترازوهاي عدل را در روز قيامت برپا می‌کنيم…».


روايتی از صادق ال محمد (عليه اسلام) مروی است که می فرمايند: «هُمُ الاَنبيَاء وَ الاَوصيَاء » «انبياء و اوصياء ميزانند» (2) و در زيارت مطلقه علی (ع) می‌خوانيم: «السّلامُ علَي ميزانِ الأعمالِ» در اين صورت اعمال هر امّتی بر اعمال پيامبران و اوصيای آنان عرضه می‌شود و از طريق تطابق و عدم تطابق، سرنوشت آنان و اعمالشان به دست می ‌آيد .


معناي وزن اعمال در قيامت، تطبيق اعمال است بر حق، به اين معني هر شخصی پاداش نيکش به مقدار حقی است که عمل مشتمل بر آن است و در نتيجه اگر اعمال شخصی، شامل هيچ مقداری از حق نباشد از عملش جز هلاکت و عقاب بهره و ثمری عايدش نمی‌شود
به هر روی، چه دين را وسيله سنجش اعمال در قيامت بدانيم چه وجود مقدس پيامبران و پيشوايان پاک (عليهم السلام) ، آنچه مسلم است اين موازين تنها برای اهل حق است نه اهل باطل. به ديگر سخن، در قيامت، هيچ ميزاني براي اعمال کافران برپا نمی‌شود : «أُولَئِکَ الَّذِينَ کَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ و لِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا»(3)
«آنها کسانی هستند که به آيات پروردگارشان و لقای او کافر شدند به همين جهت ، اعمالشان حبط و نابود شد از اين رو، روز قيامت، ميزانی برای آنها برپا نخواهيم کرد».
عبارت «فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ القيامةِ وَزْنّا» فرع بر حبط اعمال است به دليل اينکه سنجش و وزن در روز قيامت به سنگينی حسنات است و با حبط عمل ديگر سنگينی باقي نمی ‌ماند و در نتيجه وزن کردن معنا ندارد. (4)
به عبارتي ديگر توزين و سنجش مربوط به جايی است که چيزی در بساط باشد کافران که چيزی در بساط ندارند چگونه توزين و سنجشی داشته باشند.


ترازوی يک کفه‌ای
معمولا هر ترازویی دو کفه دارد اما ترازویی که در قيامت أعمال انسان‌ را ميی سنجند فقط « يک کفه » دارد. زيرا از منظر قرآن، تمام اعمال انسان از نظر « نيت و کيفيت » به دو دستة « حق و باطل » تقسيم مي‌شوند و فقط « أعمال حقّ »، « وزن » دارند.
پس وقتي أعمال انسان را بر روی آن ترازو قرار ‌می دهند ، از « دوحال» خارج نخواهد بود.


1ـ اگر اعمال او « به حق و مطابق حق و در جهت حق » انجام شده‌ باشند چون « وزن » دارند پس کفة ترازو را « پائين » و صاحبش را به سمت بهشت ، « بالا » می برند و به « قرب الهی » و « رستگاری » می ‌رسانند.
وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ ، فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ ، فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ . (5)

2 ـ اما اگر أعمال او آلوده به « ريا ، منّت ، أذيت » باشد يا « غير مجاز » باشند ، « باطل و پوک » خواهند بود و چون وزنی ندارند لذا کفة ترازو را پائين نمی ‌برند و آن فرد به آغوش « هاويه » و « آتشي فراگير » می ‌افتد.
وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ . فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ . وَ ما أَدْراکَ ما هِيَهْ . نارٌ حامِيَةٌ .(6)

پی نوشت
(1) . سوره انبياء آّیه 47 .
(2) . بحارالانوار، ج7، ص249 .
(3) . سوره کهف آیه 105 .
(4) . تفسیر المیزان ، ج13 ،ص548 .
(5) . سوره اعراف ، آیه 8 .
(6) .سوره قارعه ، آیات 8 تا 11 .

از دل تا قلم

جستجو