
یادش بخیر ...
چهارشنبه 96/10/27
یادش بخیر …
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می افته
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باش
یادتون میاد اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!
يادش به خير…….. چه زود بزرگ شدیم و آرزوها و خاطرات زیبای کودکیمون رو فراموش کردیم . تقدیم به همه دوستان
اون وقتا زندگی شیرین بود و طعم دیگه ای داشت
یادت میاد ؟؟؟
وقتی ک صدای هواپیما رو میشندیم
می پریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم
می نشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم
یادت میاد؟؟؟
وقتی مامان می پرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو6 و کوچکه رو4
یادت میاد؟؟؟
وقتی نقاشی میکردی خورشیدو رو زاویه برگه میکشیدی
یادت میاد؟؟
فکرمیکردی قلب انسان این شکلیه❤️
یادت میاد؟؟؟
اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی
و دهنتو با دستت پاک میکرد
بگذارش به اشتراک تا لبخند رولب همه جاری کنی.
این متن آرامش خوبی به آدم میده
ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴی رﻮ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ
قديما شبا بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو می شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود …
اين روزها چشم ميندازيم به سقف اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمريم …
قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی …
اين روزا تلويزيونای رنگی و سه بعدی و يه دنيای خاكستری …
قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد ، راحت می پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه روز می زديم و كلی باهاش می خنديديم …
اين روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم …
قديما از هر فرصتی استفاده می كرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری …
اين روزها با “بهترین دستگاه های رسانه ای” هم ، ارتباط با هم نداريم …
قديما تو يه محله جديد هم كه می رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه می كرديم …
اين روزها دنيا را از پشت دوربينای عكاسی و فيلمبرداری می بينيم …
قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و فامیل…
قديما توی قديما موند …

بیشتر از خیلی ...... بیشتر از زیاد
شنبه 96/08/13
تو را دوست دارم …
بیشتر از
نوشتن آخرین سطر مشقهای مدرسه…
بیشتر از تقلب های در امتحان …
حتی
بیشتر از بستنی های قیفی قدیم
پفک های طعم پنیر …
“تو “را بیشتر از توپهای پلاستیکی …
کوچه های خاکی …
این را که میدانی چه قدر بود…؟!
“تو “را
از خواب نرسیده به صبح هم،
بیشتر دوست دارم…
“تو “را
از زنگهای تفریح هم
بیشتر دوست دارم …
بیشتر از خیلی …
بیشتر از زیاد!

همسران غیب گو نیستند...
شنبه 96/08/13
گاهی زنان انتظاراتی از همسرشان دارند که نه تنها شوهرشان بلکه هیچ مرد دیگری نیز قادر به برآوردن آن انتظارات نیست و فقط خداست که می تواند چنین زنانی را قانع سازد.
توجه به همین نکته ساده و کوچک بسیاری از زندگی ها را از جدایی نجات می دهد. مهمتر از همه اینکه هرگز از شوهرتان انتظار نداشته باشید مانند یک غیب گو از انتظارات و نیازهای شما مطلع شود.
واقع بین و عادل باشید و انتظارات بجایی از همسرتان داشته باشید و این انتظارات را به موقع به همسرتان بگویید و هرگز او را تحت فشار نگذارید.

خداحافظ محرم ...
جمعه 96/07/28
شب آخر دلم گردیده بی تاب
خداحافظ محرم ماه ارباب …..
خداحافظ تاسوعای عباس …
خداحافظ عاشورای ارباب ….
خداحافظ مشک پاره پاره …
خداحافظ خیمه های آتش گرفته ….
خداحافظ سرهای بر نی …
خداحافظ نخلهای شکسته …
خداحافظ جرعه جرعه تشنگی …
خداحافظ گهواره ی خالی …
خداحافظ سنگهای نامرد …
خداحافظ نیزه ها و شمشیرهای شکسته ….
خداحافظ صورت های نیلی ….
خداحافظ اشک های زینب ….
دل تب دار و بی تاب زینب …
خداحافظ چادر خاکی زینب ….
خداحافظ پیراهن سیاه ارباب …
خداحافظ محرم ….
خداحافظ ….
محرم امسال هم گذشت و ما همچنان در حسرت دیدار منتقم خون حسینم ،
تشنه مانده ایم….
به راستی قلب صاحب عزا از مصیبت جدش ، شکسته و صد چاک است ….
تنها مرهم دل مهدی فاطمه، دعای شیعیان برای تعجیل در فرج است ….
تا بیاید و انتقام خون به ناحق ریخته ی جدش را بگیرد….
بیاییم برای تسلای دل مهدی فاطمه ….
برای فرجش دعا کنیم ….
تا با آمدنش مرهمی باشد بر دل سوخته ی زینب ….
مرهمی برای اشک های رباب ….
بیاییم دعا کنیم …… .

خدا ما را دوست دارد !
جمعه 96/07/28
خدا ما را دوست دارد!
نسبت به ما بی تفاوت نیست!
... پس هیچ گاه ما را در امتحانی قرار نمیدهد که نتوانیم از عهدۀ آن برآییم و ما را در معرض معصیتی قرار نمی دهد که نتوانیم توبه کنیم؛
... ناامیدی از چنین خدایی واقعا گناه کبیره است!
… همین امید و اطمینان به محبّت خدا و یادآوری آن رشد دهنده است.