
دلم می لرزد خدا....
یکشنبه 96/04/04
فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است …
دلم می لرزد خدا….
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است…
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم..
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند…نه حاصل عنایت هايت!!!
خدا ….. دلم، تو را برای همیشه می خواهد…
آغوش گرم و بی همتای تو را … که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام…
من …. از دنیای بدون تو … می ترسم …
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند…
از روزهای سپيدی …. که بدون هم نفسی با تو و… تاریک ترین لحظه های عمر من هستند …
قلبم … بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است..
و دستانم … لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند …
چه کنم…؟
بی سحرهای روشن …؟
بی زمزمه های ابوحمزه …؟
بی اشکهای افتتاح …. ؟
من بی تو…از پر کاهی سبک ترم…که به اشاره ای، اسیر دست شیطان
می شود…
بمان ….همین جا …. در لابلای تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است…
بمان…..
من …. بی تو…. فقیرترين انسان عالم ،،،، خدا

الْمُومِنِ الْمُخْلِصِ كَمَثَلِ الْمَاءِ
یکشنبه 96/04/04
مثَلُ الْمُومِنِ الْمُخْلِصِ كَمَثَلِ الْمَاءِ
… مومن مخلص هم مثل آب میماند،
اگر او را به هم بریزی و عصبانی کنی،
در عصبانیت هم آرامشش را از دست نمیدهد، و پرخاشگری نمیکند،
…اما غیر مؤمن، یعنی کسی که به خدا باور نداشته باشد، این طور نیست، وقتی در آرامش باشد، و کاری به کارش نداشته باشند، آرام، متین
منصف است،
… اما همین که عصبانی بشود، و به هم بریزد، پرخاشگری میکند، و دست به کارهایی میزند که اطرافیانش انتظار ندارند،
… مثل بطری های آبغوره که وقتی در قفسه اند، صاف شفاف اند،
… اما همین که تکان میخورند، ذره های ته نشین شده آن بالا می آید و تیره تار میشوند.
…پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمود:
بهترین مردمان کسانی اند، که دیر به خشم می آیند و آسان خشنود میشوند.

خداحافظ ای ماه تقدیر من
یکشنبه 96/04/04
خداحافظ ای ربنای غروب
خداحافظ ای رزق و روزی پاك
خداحافظ ای جمع افلاك و خاك
خداحافظ ای لحظه هاي سحر
خداحافظ ای ماه چشمان تر
خداحافظ ای بغض افطارها
خدا حافظ ای ماه ديدار ها
خداحافظ ای ختم ياسين و نور
خداحافظ ای ماه عشق و سرور
خداحافظ ای ماه رو راستی
خداحافظ ای بی کم و کاستی
خداحافظ ای قدر زلفت دراز
خداحافظ ای اشتياق نماز
خداحافظ ای لحظه های دعا
خداحافظ ای ماه ارض و سماء
خداحافظ ای ماه صبر و رضا
تو ای ماه آرامش مرتضی
خداحافظ ا ی گرمی آفتاب
خداحافظ ای خوابهايت ثواب
خداحافظ ای بهترین سرنوشت
تو پای مرا می کشی تا بهشت
خداحافظ ای ماه تقدیر من
سحرهای تو صبح تطهیرمن
خداحافظ ای برکت سفره ها

خوش به حال یا کریم
جمعه 96/04/02
خوش به حال یا کریم هر موقع دلش تنگ میشود
از آن پنجره ی کوچک مسجد به خودت پناه می آورد
بالای محراب مینشیند و تو را صدا میزند
عاقبت به خیر است آنکه یک عمر تو را صدا بزند یاکریم

خدا کند که .... پيدايم کند!
جمعه 96/04/02
سحر بیست و هفتم….
و ایــــن؛
آخرین لیله القدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من، ذخیره کرده است.
رمضان گذشت…
و من حتی یک نگاه ویژه، مهمان صاحب الامر زمین، نشده ام.
دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است، که راه آسمان را برایم، باز نمی کند!
اما دلخوشم، به این سحـــر!
شاید، امشب برایم راهی باز شد.
شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم.
شاید گوشه ای، مرا نیــز، پذیرفتند.
امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه، به سوى خانه عزیز اهل زمین، کوچه ای را پیدا کنم.
آی اهل آسمان؛ امشب کاش، نگاهم کنید.
کاش، قبولم کنید،
کاش نام مرا هم، در گوشه ای از سفره آخرین منجی زمین، بنویسید.
به جان عزيزش قسم،
فقط گدای یک نگاه ویژه اویم…همـــین
گذشت….
همه رمضان گذشت….
و مــن، دور آخرین سفره های سحرم، همچنان، به دنبالش، می گردم.
اما گاه فراموش میکنم،
او همیــن جاست …..
و این منم، که سفره دار زمین را، گم کرده ام.
خدا کند، پیدا شوم،
خدا کندکه…. پيدايم کند!
پيدايم کن؛ پادشاه تنهای زمین
من، در مهمانی رمضان هم پيدايت نکرده ام………..