موضوعات: "مناسبت ها" یا "سفره ی ماه رمضان"
خداحافظ محرم ...
جمعه 96/07/28
شب آخر دلم گردیده بی تاب
خداحافظ محرم ماه ارباب …..
خداحافظ تاسوعای عباس …
خداحافظ عاشورای ارباب ….
خداحافظ مشک پاره پاره …
خداحافظ خیمه های آتش گرفته ….
خداحافظ سرهای بر نی …
خداحافظ نخلهای شکسته …
خداحافظ جرعه جرعه تشنگی …
خداحافظ گهواره ی خالی …
خداحافظ سنگهای نامرد …
خداحافظ نیزه ها و شمشیرهای شکسته ….
خداحافظ صورت های نیلی ….
خداحافظ اشک های زینب ….
دل تب دار و بی تاب زینب …
خداحافظ چادر خاکی زینب ….
خداحافظ پیراهن سیاه ارباب …
خداحافظ محرم ….
خداحافظ ….
محرم امسال هم گذشت و ما همچنان در حسرت دیدار منتقم خون حسینم ،
تشنه مانده ایم….
به راستی قلب صاحب عزا از مصیبت جدش ، شکسته و صد چاک است ….
تنها مرهم دل مهدی فاطمه، دعای شیعیان برای تعجیل در فرج است ….
تا بیاید و انتقام خون به ناحق ریخته ی جدش را بگیرد….
بیاییم برای تسلای دل مهدی فاطمه ….
برای فرجش دعا کنیم ….
تا با آمدنش مرهمی باشد بر دل سوخته ی زینب ….
مرهمی برای اشک های رباب ….
بیاییم دعا کنیم …… .
خداحافظی نکن از این ماه
دوشنبه 96/04/05
این ماه را نگه دار
بگذار در تو بتابد
خداحافظی نکن از این ماه ، از ماه خدا که یازده ماه دیگر سال نیز همچنان ماه خداوند است.
آخر کدام روز و کدام شب و کدام هفته و کدام ماه است که از آن خدا نباشد؟
خدا را نبوس و کنارش نگذار. خدا را لای تقویم نگذار، خدا را لای کتاب نگذار، خدا را سر طاقچه نگذار.
این سفره را جمع نکن، این سفره جمع ناشدنی ست.
این مهمانی را بر هم نزن، این مهمانی تمام نا شدنی ست.
با این برکت ها بدرود نکن، این تبرک ها نا منتهی ست.
اصلا کدام سفره است که صاحبش خدا نباشد؟
کدام جشن و سرور و شور و شادمانی ست که بر پاکننده اش او نباشد؟
کدام خیر و برکت و خجستگی ست که از دست او نباشد؟
این ماه را در خود نگه دار، بگذار در تو بتابد.
این فصل را در خود نگه دار، بگذار در تو بروید.
این عید را در خود نگه دار ، بگذار در تو بخندد…
عید فطر و انسان قرآنی
دوشنبه 96/04/05
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورندهی لقمههای راز شد
بنابر آیات 183 تا 186 سورۀ بقره که روزهداری را تبیین کرده برای این ادب آدابآموز سه محصول با تعبیر لعلّ مطرح کرده است :
(لعلّکم تتّقون)
(لعلّکم تشکرون)
(لعلّهم یرشدون)
تقوا، شکر و رشد سه امر اساسی، برای ساماندهی انسان قرآنی است.
زندگی پروادارانه در همه عرصهها، استفاده از نعمتها و امکانات آنچنان که بایسته و شایسته است و مقصدیابی و رفتن به سوی کمال لایق
خود.
یک ماه کام فروبستن میبایست بستر تقویت یا ظهور این سهامر را فراهم کند و اگر چنین شد با آغاز کامگشودن پس از این ماه یعنی عید
فطرکه عید بازشدن دهان جان آدمی با آن ذخیرۀ معنوی است، روزی نو و روزگاری نو آغاز میشود.
انسان قرآنی با توشۀ تقوا ، شکر و رشد جلوه میکند و در تعامل با همهکس و همهچیز بر این سهپایه عمل مینماید.
عید فطر، عید گشودن دهان جان با سهتوشۀ ذخیرهشده در ماه صیام، برای زندگی قرآنی در سال پیشِ رو است.
عیدفطر عید آغاز چنین سالی است.
قصه رمضان را کاش از آخر شروع میکردم
یکشنبه 96/04/04
همیشه وقت خداحافظی دلم تنگ است
و پای بندگی ما هنوز هم لنگ است
گاهی دیدن پایان راه، در اولین قدمها، مسیر را تغییر میدهد.
دوستی میگفت باید دعای وداع ماه رمضان امام سجاد (ع) را، در اولین روزهای ماه رمضان خواند!
دانستن اینکه وقت خداحافظی چه باید گفت، میتواند چشمانمان را باز کند که چه روزهای خاصی پیش روی ماست!
وقتی از زبان سیدالساجدین (ع) بگوییم:
سلام بر تو ای بهترین ماهها که در کنار تو قلبها نرم شد، گناهان کم شد، راه احسان کردن هموار شد و بسیاری از آتش آزاد شدند.
سلام بر تو که با برکت بر ما وارد شدی و آلودگیهای گناهانمان را شستی.
چه بدیهایی که به وسیله تو از ما دور شد و چه خوبیهایی که با تو چون جاری باران به سوی ما روان شد…
امروز برای کسانی که این قصه را از آخر شروع کردهاند، روز پایانی نیست.
امروز روزیست که میتوان : زندگی را، از نو شروع کرد!
دلم می لرزد خدا....
یکشنبه 96/04/04
فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است …
دلم می لرزد خدا….
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است…
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم..
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند…نه حاصل عنایت هايت!!!
خدا ….. دلم، تو را برای همیشه می خواهد…
آغوش گرم و بی همتای تو را … که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام…
من …. از دنیای بدون تو … می ترسم …
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند…
از روزهای سپيدی …. که بدون هم نفسی با تو و… تاریک ترین لحظه های عمر من هستند …
قلبم … بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است..
و دستانم … لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند …
چه کنم…؟
بی سحرهای روشن …؟
بی زمزمه های ابوحمزه …؟
بی اشکهای افتتاح …. ؟
من بی تو…از پر کاهی سبک ترم…که به اشاره ای، اسیر دست شیطان
می شود…
بمان ….همین جا …. در لابلای تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است…
بمان…..
من …. بی تو…. فقیرترين انسان عالم ،،،، خدا